سیب ترش حوا...

یه وقت هایی شیرین ٬یه وقت هایی هم ملسه!

سیب ترش حوا...

یه وقت هایی شیرین ٬یه وقت هایی هم ملسه!

31


خیلی وقته دیگه کسی شمع و گل و پروانه نمی کشه ...

ادیسون ! چیکار کردی ؟!!!


نظرات 3 + ارسال نظر
افسانه چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 09:24 ق.ظ http://gtale.blogsky.com/


نیوتن اگر جاذبه را درست می فهمید

معشوقه اش از درخت متنفر نبود

و در دفتر خاطراتش نمی نوشت...

اشک های من هم به زمین می افتاد اما تو سیب را ترجیح دادی

جون! اون وقت نیوتن سعی نکرد از دلش در بیاره؟!!!

هادی چهارشنبه 7 تیر 1391 ساعت 10:17 ب.ظ

تو هم تو این گرما .گیر دادی به ادیسون.
خدا اموات شو بیامرزه.
وگرنه کی حال داشته تو این گرما راه بره.چه برسه به کار کردن
برق خونتون وقتی قطع شد.متوجه حرفهام میشی.

گیر که ندادم . همیشه ممنون زحماتشون هستم واقعا دستشون درد نکنه . ولی حیف اون محفل گرم!!!
خودشو چی ؟!!!

باران پنج‌شنبه 29 تیر 1391 ساعت 07:15 ب.ظ http://rainy-suny.blogsky.com

سلام من وبلاگ شما رو لینک کردم. خوشحال میشم اگه وبلاگمو لینک کنید.

باعث افتخارمه .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد